دارالمکافات
- ۴ نظر
- ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۳۹
- ۱۲۶۴ نمایش
مدتی بود در به در، در جست و جوی موضوعی ناب برای پیشنهادیه رساله دکتری کامپیوتر بودم. اما عقل ناقصم به هبچ جا قد نمیداد. تا اینکه روزی صحنهای دیدم که جرقه اولیه ایده رسالهام آنجا زده شد! شروع ماجرا را میتوانید در مقدمه پیشنهادیه رسالهام دریابید:
«همش یک روز اینترنت قطع بود و نتوانسته بود فیسبوکش را چک کند. در چهرهاش زل زده بودم، چنان خمار بود که نکبت و فلاکت از سر و رویش میبارید. اما همین قیافه ذلیل مرده نیز قانعام نمیکرد که این بشر در آن برف و کولاک شال و کلاه کند و به دنبال نقطهای متصل به اینترنت چنین محنت و مشقتی بر خود روا دارد. آخر من که میدانستم این زردنبول دچار سندرم حاد از هم گسستگی مهلک بافتهای تحتانی است...»
این ماجرا و یک سری قضایای دیگر مرا در این فکر فرو برد که هیچ بعید نیست شبکههای اجتماعی را نیز مثل خیلی از دستاوردهای دیگر بشر، ما ایرانیها برای اولین بار به دنیا عرضه کرده باشیم. چطور ممکن است ما چنین نبوغ و استعدادی شگرف در استفاده از شبکههای اجتماعی داشته باشیم، اما در نقطه دیگری از دنیا و توسط یک غیر ایرانی اختراع شده باشد؟! در جستوجوی پاسخ این سوال، گذرم به اسناد قدیمی افتاد که پرده از راز این معما درید! با خود گفتم دیگر تا کی باید سکوت کرد و اجازه داد کفار اجنبی دستاوردهای ما را به نام خود مصادره کنند! همین موضوع را به عنوان رساله دکتریام انتخاب مینمایم و چنان این مسئله را میگشایم که احدی نتواند آن را رد کند. در ادامه بخشهایی از پیشنهادیه رساله دکتریام که به زودی از آن دفاع خواهم کرد میخوانید:
گویا ایده شبکههای اجتماعی مدرن، از یکی از مخوفترین شبکههای اجتماعی کهن ایرانی گرفته شده است. مکانی به نام «حمام زنانه»! شبکهای عریض و طویل از زنان پرچانه و رودهدراز که در نقل شنیدهها و نشنیدهها ذرهای تعلل و تامل نمیکردند. رسانهای که حتی چاپارهای سوار بر اسبهای تندرو را نیز توان رقابت با آن نبود.
«ژان باتیس تاورنیه» جهانگرد پرآوازه که سفرهای متعددی به ایران داشته است در بخشی از سفرنامه خود خاطرهای به نقل از همسرش آورده است:
«... خستگی و کوفتگی سفر طولانی، یک حمام داغ میطلبید. به گرمابهای در حومه بلد رفستجان رفتم. به دلیل ازدحام جمعیت در گرمابه، اجازه دخول نیافتم. نیمی از روز به انتظار نشستم اما کسی خارج نشد! دیگر قید حمام را زده بودم و عزم بازگشت داشتم که بالاخره خانمی با سگرمههای در هم رفته و چانهای باندپیچی شده، در حالی که لنگری به دنبالش کشیده میشد از حمام بیرون آمد و من توانستم وارد شوم. داخل حمام، همهمه و هیاهوی بسیار بود و سر و گوش آدم از فرط وراجی و هرزهگوییها میرفت. جماعتی سرگرم تحلیل و نوشخوار مسائل روز بودند، عدهای مشغول درشتگویی و یاوهپرانی و شمار بسیاری در حال لاف زدن. البته ناگفته نماند که همه زبان بودند و دریغ از یک گوش شنوا... در میان آن ولوله شنیدم یکی گفت: «کوکب شنیدی این دختر چشم سفید چپ اندر قیچی، کبری رو با چراغعلی و داریوشخان بالای درخت گردو دیدن؟!» لحظهای بهت و سکوت سراسر فضای حمام را فرا گرفت و همه حیران و آشفته به یکدیگر مینگریستند. بنظر میرسید آرامش قبل از طوفان است ... ناگهان غوغا و المشنگهای به پا شد. زنان شوریده و برانگیخته از در و دیوار حمام بیرون ریخته و با جار و شیون هرکدام به سویی از شهر گریزان شدند، گویی چوب در سوراخ زنبور شده است. در چشم بر هم زدنی کل ممالک فلات ایران خبردار شدند... دست بر قضا بعدها کاشف به عمل آمد که آن کبری نبود و اکبر بود! آن دیگری چراغعلی نبود و نورعلی بود، و آن سومی هم داریوش نبود و داروغه بود. از قضا درخت هم گردو نبود و پسته بود. هیچ خبر خاصی هم نبود! گویا در حال مذاکره برای انتقال درخت به حیاط منزل داروغه بودهاند...»
البته بر اساس تحقیقات مستند و مستدل بنده، شبکههای اجتماعی مدرن نه تنها از باب مواردی مثل لنگر انداختن، نقل مکرر مهملات، دهان به دهان کردن و اطلاعرسانی برقآسا، بلکه از جهات دیگر نیز بسیار مشابه حمام زنانه هستند.
نقل است در برههای از دوران حکومت قاجار، همین شبکه اجتماعی حمام زنانه به آلت براندازی حکومت تبدیل شده بود. میرزا قلی خان مخبرالدوله، وزیر اطلاعات شاه قاجار در کتاب خاطراتش آورده است: «... زنان دربار که برای استحمام به حمام زنانه شهر میرفتند، تا فیها خالدون مغزشان توسط زنان رعیت شستوشو داده میشد. زنان از مردان دربار سرپیچی و حتی برای شاه نیز قمپز به در میکردند و مدعی حکومت فمنیستی شده بودند. از همین رو شیخ معتمد دربار، حاج جابرالدین جاعل العلما، با صدور فتوایی تاریخی، استفاده از حمامهای عمومی زنانه را حرام اعلام نمود و به موجب آن ابتدا کرکره حمامها توسط حکومت پایین کشیده شد و سپس مردم بنای آنها را بشکستند و حمام زنانه نیست و نابود گردید».
ماجرای حمام زنانه و نقش مهم این مکان مقدس در گزینش دختر برای پسر را که میدانید؟ گویا در آن زمانها روال کار اینگونه بوده است که مادر پسر، دختر مورد نظرش را به حساب خودش به حمام دعوت کرده و در آنجا او را از ابعاد مختلف وجب به وجب مورد وارسی و موشکافی قرار میداد. سپس تمام دیدهها و نتایج حلاجی خود را برای پسر توصیف نموده تا اگر باب ذائقهاش بود انتخاب کند. حال اگرچه با گردش روزگار، حمام زنانه به تاریخ پیوست، اما ... (بنا به مصلحت مملکت و جلوگیری از برپا شدن فتنه فمینیستی، ادامه این بخش ساسنور گردید!!)
از تسهیل امر خیر ازدواج که بگذریم، شبکههای اجتماعی فضایل دیگری هم دارند. مثلا اگر بدانید شرح حال دقیقه به دقیقهای که از خود به اشتراک میگذارید چگونه گره از مشکلات دیگران میگشاید، دیگر بیشتر از ثانیه درنگ نخواهید کرد. حتی میتوانید پا را فراتر از این گذاشته و خصوصیترین مسائل زندگیتان را به اشتراک بگذارید تا ملتی شما را دعا کنند:
(در اتاق خواب آنگولیا گوگولی)
گولی: عزیزم تا حالا تو این پوزیشن عکس نداشتیم. زود باش تنبلی نکن. میخوام رکورد اینستاگرام رو بشکونم.
در پیت : نه عزیزم من دیگه نمیتونم. بذار واسه فردا شب.
گولی: من این حرفا حالیم نیست. امشب باید تو اینستا جنجال به پا کنم.
در پیت (با عصبانیت): به خاک سیاه بشینه اونجایی که تو رو بیمه کرد. من که بیمه نیستم چرا نمیفهمی!!
آوردهاند یکی از شوخیهای به غایت بیمزه آن زمانها در حمامهای عمومی اینگونه بود که فردی را سیبل میکردند و همه رویش آب میپاشیدند.
(یک ساعت بعد از بازی ایران و عراق، در پیج بنجامین ویلیامز)
کامنت 473882: ای سگ تو روح اون (بووووق) که اون مدرک داوری رو به تو (بووووق) داده.
کامنت 473883: گوسفند تو باید تو زمین فوتبال علف بجویی به جای سوت زدن.
کامنت 473884: لاکردار منتظرم باش همین امشب بیام دسته پرچم فرو کنم تو سوراخ دماغت.
کامنت 473885: آقای وییلیامز من با جنابعالی حرفی ندارم. اومدم چند نکتهای در مورد خانواده گوشزد کنم. سلام بنده رو خدمت عیال محترم برسونید و به ایشان بفرمایید (بوووووووووق)
کامنت صاحب پیج:
Hi my friends. I cant understand what u r saying. However I was surprised when I woke up and saw these new Iranian friends. I have decided to travel to Iran as soon as possible. Thank u all Iranians
کامنت 473886: بچهها تیرمون به سنگ خورد. تشابه اسمی پیش اومده . جمع کنید بیاین اینجا ... اصلی اینه. اینا هم پیجهای فک و فامیلش.
در نهایت یکی دیگر از موارد استفاده شبکههای اجتماعی، پدیده لایک و افزایش اعتماد به نفس است. البته از شرح اینکه در حمام، تحسین کردن چگونه و اصلا برای چه بوده است معذورم. به منابع مراجعه کنید.
(در پیج دکتر ظریف الدوله)
«دوستان جاتون خالی همین الان بنده و جناب کره داریم تو خیابونهای ژنو قدم میزنیم. هوا شدیدا دو نفره است. کره واقعا آدم بامزهایه. اونم خیلی از من خوشش اومده. گفتیم حیف نیست این دوران خوش زود بگذره؟؟! چند سال دیگه مذاکرات رو تمدید کنیم باز هم بتونیم همدیگه رو ببینیم. اینم یه عکس سلفی قشنگ از من و کره جان. البته این یکی دیگه مثل عکس قبلی جناب عراقی یواشکی نیست و خودم هم کنار کره هستم. حالا باز بعضی واپسدلها بیان بگن مذاکرات پیشرفت نداره. بزنید لایک قشنگها رو. واسه عکس یواشکی عراقی پنجاه هزارتا لایک زدین. انصافا این صد هزارتا لایک نداره؟ راستی کره جان سلام رسوند و قول داد به زودی صادرات لوله اگزوز خودرو و کود حیوانی معطر درجه یک رو به ایران آزاد میکنه.»